یادداشت 18 سال قبل ثریا قاسمی برای درگذشت حسین پناهی / همچنان زبان حال امروز هنرمندان
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۶۷۳۴۱۵
«صحبت از کسی که دنیا را ترک گفته، آسان است چرا که او نمیتواند جواب بیمهریها را بدهد. پس بهتر است حال که زبان درازش کوتاه شد، از محسنات او بگوییم؛ داشته باشد یا نداشته باشد، فرقی نمیکند.
جملات بالا بخشی از یاداشتی است که ۱۸ سال قبل ثریا قاسمی به بهانه درگذشت حسین پناهی، بازیگر، نویسنده، کارگردان و شاعری که سال ۱۳۸۳ در ۴۹ سالگی براثر سکته قبلی از دنیا رفت، نوشته بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پناهی که زادهی یکی از روستاهای استان کهکیلویه و بویراحمد بود، با نقشهایی که در سینما و تلویزیون و تئاتر ایفا کرده بود و نیز با کلام گرم و لهجهی دلنشین خود شخصیتی ساده و صمیمی را بروز میداد، اما نوشتههایش نشان از شخصیتی فیلسوف و متفکر داشت که خیلی دیر بر همگان شناخته شد؛ همین سبب شد که درگذشت ناگهانی او خیلیها را در حسرت از دست رفتن چنین هنرمندی فرو بَرد تا در وصف خصلتها و توانمندی و هنر حسین پناهی قلمفرسایی کنند.
در این بین ثریا قاسمی - بازیگر شناخته شده تئاتر، سینما و تلویزیون- یادداشتی متفاوت را برای مرگ حسین پناهی نوشت و در آن اشاره کرد هنرمندانی که ممکن است مدتها کسی از آنها خبر نداشته باشد با مرگ، عزیز میشوند.
این متن پس از سالها و بویژه در این دو سالی که از شیوع کرونا میگذرد و هنرمندان زیادی رخت از دنیا بستند، همچنان تازه است.
نوشتهی این بازیگر با عنوان «ای کاش من هم بمیرم!» در سال ۱۳۸۳ و در شماره ۳۲۲ مجلهی فیلم منتشر شد و خبرگزاری ایسنا در آستانهی سالروز درگذشت حسین پناهی (۱۴ مرداد) با آرزوی سلامتی برای ثریا قاسمی این یادداشت را بازنشر میدهد.
«ای کاش من هم بمیرم. میپرسید چرا؟ چون آن وقت من هم بزرگترین و بهترین بازیگر عرصه خود می شوم. تمام قابلیتها و تواناییهای نهفتهام ناگهان پیدا میشوند. مهربانترین مادر، بهترین همسر، فداکارترین همکار، منضبط، مقتدر، بیریا و دوست داشتنی میشوم (روحم از آن بالا انگشت به دهان میگیرد و می گوید: ای بابا، چی بودم و نمیدانستم!)
به کارهایم نگاه دوباره میشود، فیلمهایم خوراک یک هفته تلویزیون را تأمین میکند و نمایشنامههای رادیوییام بارها پخش میشود و شاید هم چند نفری شهامت انداختن عکسم را روی جلد مجلهشان پیدا میکنند (البته اگر بتوانند از پرترههای آن چنانی ستارههای طاق و جفت صرفنظر کنند).
در عرصههای مختلف فعالیتهای "درخشان" مرا با بوق و کُرنا به گوش و چشم شنوندهها و خوانندههای بیچاره میرسانند. از کارهای قدیم و جدیدم صحبت میکنند که همه «عالی» و مافوق تصور بودهاند. از استعداد عالی من در درام و کمدی حرف میزنند و این که تنها زنی بودم که در همه رشتهها به مقام عالی رسیدم. از جایزههایم حرف میزنند، و از جایزههایی که حقم بود و نگرفتم.
از فعالیتهایم در جشنوارهها صحبت میکنند و این که عادلترین قاضی در داوریها بودم (و نمیدانند چه تأسفی از حق کشیها و داد و ستدها و اجحافهایی که میشد داشتم). سخنرانیهایم در جشنوارهها به صورت کلمات قصار تکرار میشود. از عشق و علاقه بینظیر و تجلیل فراوان مردم حرف میزنند و خلاصه از آنچه که لایقش بودم و نبودم حرف میزنند، و چه تاسف خواهند خورد که «هنرمند بزرگی» مانند من از میانشان پر کشید و به آسمان رفت! ثریا تبدیل به ستارهای دور از دسترس میشود که دیگر در میان ما نیست (این جمله را گوینده رادیو با بغضی در گلویش میگوید و شنیدهاید که در این زمینه چه تبحری دارند).
آه که من چقدر مهم بودم و نمیدانستم. آه که من چه اعجوبهای در دنیای هنر بودم و نمیدانستم. آه که من چه آدم خوب و عالی و فرهیخته ای بودم و نمی دانستم. پس ای کاش من هم بمیرم.
جسدم از خانه سینما، شاید هم از رادیو میدان ارگ سابق به جلوی تالار وحدت خواهد رفت (بستگی دارد که کدام یک زودتر خودشان را جلو بیندازند، خانه سینما یا رادیو) و البته معلوم نیست جسد را چه کسی کشف خواهد کرد، چون دوستان قدیم که کلی برایشان فداکاری کردهای با دوستان جدید خوشند. بچه و فامیل هم اگر داشته باشی در بند کار خویشتند. آدمهایی میآیند و آنجا همدیگر را میبینند و خود را نشان میدهند. به عنوان این که هر هنرمندی بمیرد ما به خاطر «احترام به هنر» در تشییع جنازهاش شرکت خواهیم کرد. آدمهایی که سالهاست نمیدانند من (ببخشید، من به معنای همه هنرمندان است) در چه شرایطی زندگی میکنم. آدمهایی که از مشکلات و صدمات و اجحافهایی که به من هنرمند شده حرفی نمیزنند. آدمهایی که نمیخواهند بدانند اگر ناتوان میشدم زندگیام می چرخید یا به گدایی میافتادم.
عکاسها و فیلمبردارها «عکسهای زیبایی» از آدمهایی که دستشان را با ژست هنرمندانهای به چشمانشان میکشند ثبت می کنند، آدمهایی که نمیدانند من در این چهل و اندی سال چه کردهام. چه بزرگ میشوم و من چه بالنده، و برای چند روزی چه معروف و محبوب و دوست داشتنی!
چون دیگر نیستم که خاری در چشم کسی باشم.
چون دیگر نیستم تا حسادتی را برانگیزم.
چون دیگر نیستم تا ندانند با من چه کنند.
صحبت از کسی که دنیا را ترک گفته، آسان است چرا که او نمیتواند جواب بیمهریها را بدهد. پس بهتر است حال که زبان درازش کوتاه شد، از محسنات او بگوییم (داشته باشد یا نداشته باشد، فرقی نمیکند).
رئوف، مهربان، نازنین، هنرمند، مردمی، والا، بالا.
پس آرزو میکنم ای کاش من هم بمیرم و آن وقت به قول شاعر نازنین، عمران:
امروز روز خوبی برای من است چون،
دنیا را دنیاتر،
زیبارا زیباتر،
و گل را گلتر میبینم.»
تماشاخانه ببینید| سوءِ استفاده پلنگ از صدای شهر برای شکار خوک/ ثبت تصاویر خارقالعاده توسط دوربین دید در شب چرا مانسون هوای اهواز را غبارآلود کرد؟/ سیلابها برای خوزستان گرد و خاک میآورد (فیلم) فیلم های دیگرمنبع: عصر ایران
کلیدواژه: بودم و نمی دانستم حرف می زنند آدم هایی ثریا قاسمی حسین پناهی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۶۷۳۴۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (19 اردیبهشت)
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
به فکر آینده هستید و قبل از هر تصمیمی به عواقب آن فکر کرده و دوراندیشی را فراموش نمی کنید. این از خصلت های خوب شما می باشد که هیچ اقدامی از سر هوا و هوس انجام نمی دهید.
اگرچه اطرافیان به خاطر حساسیت شما به نتیجه کار، باعث رنجش تان شده اند اما به آن ها توجهی نکنید و مثل همیشه اگر مطمئن هستید کاری به صلاح است با وجود سختی های فراوانی که در مسیر وجود دارد، آن را انجام دهید.
زندگی نامه حافظحافظ، شاعر فارسی زبان قرن هشتم هجری بوده که در سال ۷۲۷ هجری قمری در شهر شیراز متولد شد. پدر او بهاءالدین محمد نام داشت که در دوران کودکی حافظ، از دنیا رفت. حافظ در دوران نوجوانی شاگرد نانوا بود و بههمراه مادرش زندگی سختی را سپری میکرد. گفته میشود او در اوقات فراغت خود به مکتبخانهای که نزدیک نانوایی بود میرفت و خواندن و نوشتن را از همان جا فراگرفته است. او در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود شرکت میکرد و نیززمان برای کسب درآمد به کارهای سخت و طاقت فرسا میپرداخت. خانه حافظ در محله شیادان شیراز بود.
این شاعر بزرگ در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی مسلط شد و در دهه بیست زندگی خود به یکی از مشاهیر علم و ادب سرزمین خود تبدیل شد. جالب است بدانید که او قرآن را بهطور کامل حفظ بود و به همین خاطر تخلص حافظ را برای او انتخاب کردند. شمس الدین محمدبن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی حدود چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان از قبیل قوام الدين عبدالله، مولانا بهاء الدين عبدالصمد بحرآبادی، مير سيد شريف علامه گرگانی، مولانا شمس الدين عبدالله و قاضی عضدالدين عيجی شرکت میکرد و به همین خاطر به اکثر دانشهای زمان خود مسلط بود.
حافظ در دوران شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرد و شغل دیوانی را برای خود انتخاب کرد. او علاوه بر شاه ابواسحاق، در دربار شاهان دیگری همانند شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز حضور پیدا کرده بود. حافظ از طریق دیوانی امرار معاش میکرد و شاعری شغل اصلی او نبود. جالب است بدانید که بزرگترین گناه از نظر حافظ، ریاکاری و مردمفریبی بود. حافظ در دوران زندگی خود اشعار بهویژه غزلیات بسیار زیبا و معنیداری سروده است که نیزاکنون پس از گذشت قرنها از آن، بوی تازگی داده و خواندنش آرامشبخش است. دیوان اشعار حافظ شامل غزلیات، قصیده، مثنوی، قطعات و رباعیات میشود.
حافظ در دوران جوانی عاشق دختری به نام شاخه نبات شد؛ البته برخی بر این عقیدهاند که نام همسر حافظ نسرین بود و او این نام را بهدلیل شیرین زبانی معشوقهاش به او اختصاص داده است. او برای رسیدن به معشوقهاش، ۴۰ شبانه روز را بهطور مستمر در آرامگاه باباکوی شب زندهداری کرده و به دعا پرداخت. سپس، با شاخه نبات ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر بود. حافظ تنها یک بار ازدواج کرد و پس از مرگ همسرش مجرد ماند. به همین خاطر بسیاری از عارفان و عاشقان، عشق مقدس و واقعی را در حافظ جستجو میکنند. پسر این شاعر بزرگ نیز در دوران جوانی در راه سفر نیمهکاره به هند همراه پدرش از دنیا رفت.
در تقویم رسمی ایران، ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ است و هر ساله در این روز مراسم بزرگداشت حافظ با حضور پژوهشگرانی در سراسر دنیا روی آرامگاهش در شهر شیراز برگزار میشود.
آثار حافظ
دیوان حافظ شامل ۵۰۰ غزل، ۴۲ رباعی و چند قصیده است که آن را در در ۵۰ سال از زندگی خود سروده است؛ یعنی بهطور متوسط در هر سال تنها ۱۰ غزل سروده است؛ زیرا او در لحظاتی خاص به سرودن اشعار خود میپرداخت و تمرکز خود را روی خلق آثاری ناب گذاشته بود که شایسته مقام معشوق باشد. این نکته بسیار قابلتوجه و تاملبرانگیز بوده و به همین خاطر دیوان او را به یک کتاب خاص و خواندنی تبدیل کرده است. دیوان حافظ بیش از ۴۰۰ بار به زبان فارسی و زبانهای دیگر دنیا به چاپ رسیده است. حافظ لقب ماهرترین غزلسرای زبان فارسی را نیز با اقتدار از آن خود کرده و تک بیتهای او بسیار درخشان و تماشایی است.
شاید تعبیر کردن یا قدرت تاویل پذیری را بتوان از مهمترین خصوصیات اشعار حافظ به حساب آورد؛ زیرا هر کس که دیوان حافظ را باز کرده و غزلی از آن میخواند، با توجه به شرایط روحی خود برداشت متفاوتی از آن میکند؛ بهگونهای که حافظ آن شعر را فقط برای حال آن لحظه او سروده است. در اشعار حافظ، تناسبات هنری به شکلی ظریف و دقیق رعایت شدهاند و ایهام و ابهام را به جا و درست به کار برده است. در برخی از اشعار حافظ، زبان طنز نیز به کار گرفته شده تا ناگفتهها به کمک زبان طنز بیان شود.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (18 اردیبهشت)